آخرین اخبار

22. ارديبهشت 1395 - 10:19   |   کد مطلب: 22867
با یک دست، دسته ویلچرش را محکم می فشارد و با دست دیگر گردنش را گرفته است، صدای به هم خوردن دندان هایش هم حالا دیگر به گوش می رسد، آهی نمی کشد، آن طرف تر سکینه خانم با لیوان آب و قرصی به دست سراسیمه به می آید، نزدیک قدرت الله که می شود، حرف هایی آهسته در گوشش می گوید و قرص به او می دهد، گویا ذکر قرآن است، کمی آن طرف تر نگاهم با آه کشیده حدیثه؛ دخترش و دانه های اشکی که به آرامی از گوشه چشمانش جاری شده، گره می خورد.

به گزارش خبرنگار رودآور، امروز سالروز میلاد حضرت ابوالفضل عباس(س) است، سالروز علمدار دشت کربلا که با عنوان روز جانباز نامگذاری شده است از این ر بر آن شدیم تا با یکی از دلاورمردان ین سرزمین و جانباز 70 درصد تویسرکانی به گفت و گو بپردازیم.

نامش قدرت الله چشمه نوشی و متولد سال 46 در روستای شأن آباد تویسرکان، جنگ که شروع می شود، به هر دری می زند تا به جبهه برود به همراه دیگر مردان روستا عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شود و سال 62 در علملیاتی که والفجر5 حضور می یابد، کمتر به خانه باز می گردد و تنها به فکر دفاع از این آب و خاک است.

وی جز قرارگاه رمضان، جنگ های نامنظم برون مرزی بود، سه سالی از حضور او در میدان نبرد می گشت تا اینکه در هفدهم تیر ماه سال 65 در مریوان بر اثر ترکش خمپاره قطع نخاع می شود، با 70 درصد جانبازی در آسایشگاه های متعددی زندگی خود را می گذارند تا اینکه در سال 70 به شهر و دیار خود باز می گردد.

کم کم به محیط عادت می کند تا اینکه در همان سال با سکینه خانم ازدواج می کند که می گوید تمام زندگی اش است و عشق رسیدن به معبودش را او بیشتر به او هدیه داده است.

او مدتی مسئولیت پایگاه مقاومت شهرک قائم تویسرکان را نیز بر عهده می گیرد و حال در جبهه فرهنگی وارد شده است، برای اینکه بتواند با نوجوانان و جوانان ارتباط تنگاتنگی پیدا کند کار با رایانه را نیز فرا گرفتهو وبلاگ هیئت ثارالله را ایجاد می کند، به دلیل مهربانی و خندان بودنش جوانان بسیاری گردش جمع می شوند، او حتی گاه گاهی آن ها را به منزل خود دعوت می کند.

می گوید: با ویلچر بودن یا نبودن برای من تفاوتی ندارد، مهم آن است که از هدفمان عقب نشینی نکنیم، آن روزها در دوران دفاع مقدس لازم بود که به جنگ با دشمنان انقلاب و اسلام رویم و این روزها در جبهه فرهنگی  فعالیت های گسترده نیاز است.

این جانباز تویسرکانی همچنین از ثمره ازدواج خود حدیثه خانم می گوید که دختری باهوش  و درس خوان است و به مانند همسرش فداکار و مهربان.

به اینجا که می رسد، با یک دست، دسته ویلچرش را محکم می فشارد و با دست دیگر گردنش را گرفته است، صدای به هم خوردن دندان هایش هم حالا دیگر به گوش می رسد، اما آهی نمی کشد، آن طرف تر سکینه خانم با لیوان آب و قرصی به دست سراسیمه به می آید، نزدیک قدرت الله که می شود، حرف هایی آهسته در گوشش می گوید و قرص به او می دهد و باز حرف هایی می گوید که به نظر ذکر آیات قرآن کریم است که برای آرامش و کاهش درد همسرش می خواند، کمی آن طرف تر نگاهم با آه کشیده حدیثه و دانه های اشکی که به آرامی از گوشه چشمانش جاری شده و سعی می کند آن ها را پنهان کند تا کسی او را نبیند، گره می خورد.

سکینه خانم حالا با حرکت دادن ویلچر به اتاقی دیگر به من می گوید: کم کم این دردش آرام می شود.

از نام و نشان خود بیشتر برایمان می گوید و از آن جا آغاز می کند که افتخار همسری جانباز 70 درصدی نصیبش شده است، شیر مردی از تبار تویسرکان.

سکینه خانم می گوید: سال 70 بود که پدرم برای ساخت منزل آقای چشمه نوشی بنایی می کرد، نیم دانم کار به کجا رسید که همدیگر را دیدیم، و حرف از ازدوا به میان آورد، پدرم با این امر موافق بود، اما امان از حرف های کوچه بازرای و برخی از مردم، کم کم نزدیک بود نظر پدرم که در ابتدا موافق ازدواج ما بود تغییر کند، اما او که از عشق و عطوفت و دلبستگی ما مطلع شد مخالفتی نکرد و من با تمام این حرف ها بر سر فره عقد نشستم.

وی اظهار کرد: گاهی هم حرف های بستگان و آشنایان دور و نزذیک بود که مرا به خاطر وصلت با این مرد شریف ملامت می کردند اما هرگز ذره ای از این تصمیم ناراحت نشده و عشق و خدمت و دلدلدگی تا کنون این پیوند آسمانی را حفظ کرده است.

همسر جانباز 70 درصدی افزود: برایم قابل هضم نبود که چرا برخی مردم این گونه به ظاهر ماجرا نگاه می کنند مگر من به غیر از این دلدادگی و عشق چیزی دیگر بر سر داشتم؟! از دنیا چه می خواستم در کنار مردی زندگی کنم که خود، تمام دنیایم بود و م کم کم به مرور زمان آقا قدرت الله را بهتر شناختم و بیشتر از تصمیمی که گرفته بودم مطمئن می شدم.

سکینه خانم ادامه داد: دردههای گاه و بیگاه و گاهی طولانی مدت همسرم مرا بر آنن داشت که عزم خود را جزم کنم آنقدر خود را به او نزدیک کنم تا بتوانم دردهایش را حس کنم و بداند که تنها نیست و من در همه لحظه ها همدرد او هستم و عاشقه به او دلبسته ام.

وی گفت: تفاوت سنی من و همسرم هفت سال است  و من هرگز خود را جدای از او نمی بینم، بعد از 11 سال که از زندگی مشترکمان می گذشت و صاحب فرزند شده بودیم، از دیدن مادران که دست کودکانشان در دست، از معابر عبور می می کردند، من و همسرم را بر آن داشت که همه عشق و عطوفتمان را به پای دختری بریزیم که قرار بود با ما عاشقی کند و همه امید و آرزویمان را با چشم های مهربانش گره بزند.

سکینه خانم تصریح کرد: دخترمان همه زندگیمان شد و حالا که 25 سال از این پیوند آسمانی می گذرد کوچکتری احساس خستگی نمی کنم و همواره خود را از سایرین به دلیل داشتن چنین دلاوری خوشبخت تر می دانم و از خدا می خواهم که همیشه بتوانم در رکاب این بزرگ مرد و دخترمان خدمت کنم و این افتخار را از من نگیرد.

چندین ترکش در بدن آقای چشمه نوشی است و چون امکان دارد با عمل جراحی اوضاعش وخیمتر شود درد و ترکش ها را تحمل می کند.

حالا دیگر اوضاع و احوال آقای چشمه نوشی کمی بهتر شده است و مرا به دیدن نوشته های خود در وبلاگ ثارالله دعوت می کند، تنها آرزویش ظهور امام زمان(عج) و شهادت در راه اسلام و ولایت است.

انتهای پیام/زنگنه

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان