آخرین اخبار

12. اسفند 1397 - 7:39   |   کد مطلب: 35234
یکی 13 سال آواره است و دیگری بیش از 20 سال و آن یکی هم نگفت چندسالی است که کارتن خواب شده، این روزها ضایعات جمع کند هستند و تنها دغدغه یشان شده فروش ضایعات برای خرید و مصرف مواد تا درد خماری به سراغشان نیاید.

به گزارش خبرنگار رودآور؛ چوب ها را جمع کرده اند وآتش زده اند، هوا سرد است، اما کم کم می خواهند بخوابند سه نفره در یک خرابه زندگی می کنند، خانه ای از خود ندارند، تنها دوستیشان می شود نشئگی سه گانه با یکدیگر، بالاجبار آتش را خاموش می کنند و با یکی دو پتوی سوخته خود را گرم.
سرزده وارد محوطه می شویم، اما هنوز وارد محفلشان نشدیم، اجازه می گیریم تا حائلی از پتوی آویزان شده که درب خرابه زده اند بالا بزنیم، یکی از این کارتن خواب ها از برنامه روزانه خود می گوید، آن جا که با دو دوست دیگرشان ضایعات جمع کن هستند، هر روز از میان زباله ها پلاستیک و هر آنچه به کارشان بیاید جمع آوری کرده و برای فروش می آورند، به اندازه خرید مواد، خوراک و سیگارشان همین قدر جمع می کنند و می گویند قانع می شویم به همین میزان!
زمان صبحانه، ناهار و شامشان مشخص نیست، هر وقت گرسنه شوند اگر نانی، خوراکی چیزی در دسترسشان باشد می خورند و اما تمام دغدغه یشان می شود پولی به دست بیاورند برای خرید و مصرف مواد.
سالیان سال است معتاد شده و این 13 سال اخیر آواره کوچه و پس کوچه ها، مدتی در حوالی محله ای در جنوب شهر در اتاقکی شبیه مغازه که متعلق به دو شریک بوده و بر سر مکان دعوا داشتند و رها شده بود زندگی می کرده و شب ها از زیر گرگره ها به سختی وارد اتاق می شود و حالا هفت سالی می شود در بیقوله ها و خرابه های مختلف زندگی دیگری در پیش گرفته است.
اوایل زن و فرزندی داشته و شغلی، زمانی پشت بام خانه ها را با هزار مشکل قیر می زدند، آن زمان ها که قیر گداخته را با فرقان و قرقره و طناب از سه طبقه بالا می کشیدند، قدرتی داشته و بعد از مدتی در حین کار از ساختمانی سقوط می کند و زنده می ماند اما مهر های کمرش آسیب می بیند و به نوعی از کار افتاده.
روزهایی که بیماری به سراغش می آید حتی اگر توانش را نداشته باشد از ترس خماری کشیدن به هر دری می زند تا هزینه ای تهیه مواد مورد نیازش را خریداری کند و بکشد.
نمی دانم حرفی که زد از روی نئشگی بود یا واقعیت ولی باور نکردنی، از روزگاری می گوید که پایش آسیب دیده و هزینه دارو درمان ندارد، استخوان پایش می شکند و با همان شکستگی بی آنکه سرجایش بیافتد می بندد و پس از مدتی که پایش را باز می کند، بخشی از استخوانش بیرون زده، باید چاره ای بیاندیشید و خودش دست به کار می شود و مقداری داروی چرک خشک کن و بتادین و دستمان تهیه می کند و بقیه ماجرا تا استخوان را سرجایش قرار دهد و با اره ای بخش اضافه را برش می دهد!
از دوستش هم حرف ها به میان می آورد، آنجا که در حین خماری  به دلیل مصرف زیاد قرص های مخدر پرسه زنان در خیابان با خودرویی تصادف می کند و بعد از خونریزی مغزی و تحمل درد و رنج بسیار در بیمارستان فوت می کند، می گوید خانواده اش سال ها از او اطلاعی نداشتند و آن بیچاره به دلیل طرد شدن در خرابه ها زندگی اش را می گذرانده و بعد از تصادف خانواده اش به دنبال دیه گرفتن می روند، در زمان گرفتاری رهایش کردند و بعد از مرگش به دنبالش آمدند!
به اینجا که می رسد رشته کلام را هم اتاقی اش از او می گیرد، او 27 سال از عمر 39 ساله خود را هروئین مصرف کرده و در حدود پنجی سالی ترک  می کند، اما بر اثر یک اتفاق در زندان به بیماری اچ.آی.وی مثبت مبتلا می شود و مجدد رو به مصرف مواد می آورد، نمی داند هر روز که از خواب برمی خیزد خواب است یا بیدار، زندگی برایش پوچ و بی معناست، نه خوشی دارد و نه سر و سامانی و سرپناهی، نمی داند فرزندش قد کشیده و همسرش کجا هستند، در این بین که این حرف ها را مرور می کند و انگاربا خود حرف می زند و زمزمه می کند، زرورقی را لول کرده، ماده ای میانش می گذارد و با دو دست آن را صاف می کند، فندک را بیرون آورده و با چند مرتبه زدن بر روی فندک بالاخره کمی زرورق را آتش می زند، چیزی شبیه میله خودکار به دست گرفته و در دهان می برد و بعد مصرف را آغاز، مواد به انتهای می رسد اما آرام نگرفته، سیگاری از پاکت بیرون می آورد، دستش می لرزد وسیگار می افتد و بعد آتش فندک سیگار را برایش روشن می کند و او می کشد و نگران فردایی است که دیگر دارد و شاید هم ندارد.
با این حال هم او و هم دو دوستش سلامتی خانواده ایشان را از خدا می خواهند، می گویند چندین سال است در خرابه ها زندگی می کنیم، نه ما از آن ها خبری داریم و نه آن ها از حال و روز ما مطلع هستند.
زنگنه 
انتهای پیام/

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان