آخرین اخبار

18. بهمن 1397 - 4:41   |   کد مطلب: 27184
تظاهرات سال 57 که می شود، فرزندش را در آغوش می گیرد و با دیگران همراه، در تیراندازی های مأموران شاه، بر اثر برخورد یکی از راهپیمایی کنندگان به زمین می خورد طوری که همه می ترسند برای فرزند خردسالش اتفاقی رخ داده باشد، اما دلبر می آید او را از زمین بلند می کند و این می شود سرآغاز یک دوستی 38 ساله آنان.

به گزارش خبرنگار رودآور، دو بانوی تویسرکانی پس از آشنایی در تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی در سال 57 با یکدیگر دوست می شوند و پس از آن زمان تاکنون ماجراهای بسیاری از تظاهرات، حضور در پشت جبهه و در نهایت همکاری با یکدیگر در ستاد نماز جمعه تویسرکان را با یکدیگر گذرانده اند.

نام یکی از این دو بانو دلبر خدابخشی است و نام دیگری اقدس محمدصالحی.

محمدصالحی می گوید، سال 1357 بود که در یک راهپیمایی و در آن روز که یکی از تویسرکانی ها به نام شهید بیاتی به شهادت رسید، فرزندم در آغوشم بود و مردم برای اینکه دستگیر نشوند در خیابان می دویدند در این دویدن ها و برخوردها، به ناگاه زمین خوردم که خانمی کنارم آمد، و گفت بچه ات، سالم است؟! و مرا بلند کرد و فرزندم را به آغوشم داد، آن بود آشنایی ما با یکدیگر، نامش دلبر بود، او در یک محله و من در یک محله ای دیگر تا امروز هم دوستی مان ادامه دارد.

او می گوید: طاقت دوری یکدیگر را نداریم شاید حتی دست سرنوشت زمان فوت ما دو نفر را در یک روز رقم بزند.

دلبر هم از روز آشنایی می گوید و بیشتر از دوستی های بعد از این آشنایی، آنجا که همراه با مردان برای شناسایی تحرکات منافقین علیه نظام در سطح شهر حتی شب ها دوش به دوش مردانشان در کوچه پس کوچه های تویسرکان قدم می زدند.

خدابخشی سه دختر و دو پسر دارد، جنگ که می شود شوهر و یکی از فرزندانش به جبهه های نبرد حق علیه باطل می رود و او به همراه دوستش اقدس پشت جبهه و در سنگری دیگر با بانوان تویسرکانی، خشکبار بسته بندی می کنند، لباس و پتوی رزمندگان را می شویند و غذای سرد برایشان تهیه می کنند.

می گوید سال 61 در عملیات رمضان و در شلمچه همسرش، فتح الله خدابخشی به شهادت می رسد، در حالی که آخرین فرزندش، 6 ماه بعد از شهادت پدر متولد می شود، چند سال بعد نیز فرزند بزرگ به درجه جانبازی نائل می شود، با این حال دلبرخانم استوار به رزمندگان یاری می رساند، با دلداری های دوستش اقدس خانم برای جوانان الگو می شود و دلبری می کند.

گاهی فرزند قنداق شده اش را به دوش می بست و قند برای رزمندگان می شکست و گاهی او را به دوست دیگرانش می سپردند و به روستاها می رفت تا کمک های آنان را جمع آوری کنند.

زمان بمباران تویسرکان، آن هنگام که مشغول جمع آوری کمک های مردمی بود، شیشه های خانه می شکند و به سمتش پرتاب و او می گوید: وقتی که صدای بمباران آمد تا رسیدن ما به پناگاه فرصتی نمانده بود، به همین دلیل تنها کاری که توانستم انجام دهم آغوش گرفتن فرزندم بود و در نهایت حاله شدن برای او تا شیشه های خورد شده با او برخورد نکند و خوشبختانه شیشه ها از کنار سرمان عبور کرد و اتفاقی رخ نداد.

این دو دوست سال 86 همراه با یکدیگر به مکه معظمه مشرف می شوند و از آن روز به بعد آنان را حاج خانم صدا می زنند و این روزها به عنوان اعضای ستاد نماز جمعه تویسرکان در کنار جوانان رسالت خود را که انتقال رشادت های رزمندگان اسلام و شجاعت های آنان بود را ادامه می دهند.

زنگنه

انتهای پیام/

 

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان