آخرین اخبار

24. اسفند 1394 - 8:20   |   کد مطلب: 22050
به بهانه 25 اسفندماه؛ سالروز بمباران شیمیایی حلبچه
دردهایی که پایان ندارد/بوی خردل؛ تاول؛ خس خس صدا و بغض ترکیده یک دختر
صدای خس خس پدر به گوش می آید، نفس هایش به شماره می افتد و با سرفه های شدید از خواب برمی خیزید، با ترکیدن تاول هایش، بغض دختر هم می ترکد.

به گزارش خبرنگار رودآور، صدای انفجار به هوا برخاست، دستی، پایی قطع نشد، کسی ترکشی هم نخورد، اما دود غلیظ به آسمان برخاست، گاهی سفید و گاهی زرد، برای لحظاتی چشم چشم را نمی دید، سوزش چشم، تنگی نفس، بوی تند و ... شیمیایی، شیمیایی زدند، سریع ماسک ها را بزنید، اما دیر شده است، مگر یک ماسک در آن واحد برای چند نفر قابل استفاده است، رزمندگان گاهی در خرمشهر، اهواز و گاه در شلمچه این دودها را دیده بودند و دخترکی در حلبچه، صدای خس خس نفس هایش دل رزمنده ای را به درد آورد، نزدیکتر که شد ماسکش را برداشت، هنوز صدای دخترک را می شنید، ماسک را بر روی صورت او گذاشت و چفیه اش را دور سر و دهن خود پیجاند، اما و ...

صدام به خودی ها هم رحم نکرد

در آستانه 25 اسفند سالروز بمباران شیمیایی حلبچه هستیم، حجم بمباران های شیمیایی رژیم بعث عراق علیه رزمندگان ما غیر قابل تصور و دردناکتر از دردناک و غم انگیزتر از غم انگیز، کشورهای حامی و مدعی مدافع حقوق بشر نه تنها عکس العملی در این باره نشان ندادند بلکه خود نیز با فروش سلاح های شیمیایی از صدام ملعون، حمایت می کردند.

رژیم بعث عراق نه تنها تمامی قوانین بین المللی را نقض کرده بود بلکه به مردم خود نیز رحم نکرده و در 25 اسفندماه سال 66 دست به جنایاتی هولناک بمباران شیمیایی حلبچه یکی از شهرهای کردستان عراق زد، بمبارانی که یکی از اهداف آن نسل کشی رژیم جنایتکار بعث بود.

صدام حسین خائن بسیاری از زنان و کودکان بی پناه حلبچه را قربانی شکست خود و راهی برای انتقام های سیاسی کرد تا شکست عملیات والفجر 10 و استقبال مردم حلبچه از رزمندگان اسلام را در این شهر به گمان خود جبران کند.

ابر زردرنگی که آسمان حلبچه را پوشانده بود و قربانیان این حادثه تلخ، مردم بی پناه و غیرنظامی این شهر بودند که تنها با طعم تلخ خردل و تاول های گاز اعصاب سارین و تابون به گام مرگ رفتند.

شهرستان تویسرکان 67 جانباز شیمیایی دارد

«محمد داوری» رئیس بنیاد شهید تویسرکان در گفت و گو با خبرنگار رودآور، از تعداد 67 جانباز شیمیایی با درصدهای جانبازی متعدد در این شهرستان خبر داد و گفت: علیرضا سلیمانی، اسفندیار رحمتی فر، سید علی اکبر شیخ الاسلامی جز جانبازان شیمایی تویسرکانی هستند که در 25 اسفندماه سال 65 در حلبچه توسط بمباران شیمیایی رژیم بعث عراق، به درجه جانبازی رسیدند.

سکوت مدعیان حقوق بشر محکوم است

وی با محکوم کردن کشورهای مدعی حقوق بشر به علت فروش سلاح های شیمیایی و میکروبی به عراق برای رویارویی با رزمندگان کشورمان، اظهار کرد: کشورهای به ظاهر ابرقدرت دنیای غرب خوی انسانی در وجودشان نیست و همان گونه که در جنگ ایران و عراق با پشتیبانی های ظالمانه خود از عراق برای بمباران شیمیایی ایران استفاده کردند، امروز نیز بی رحمانه و ناجوانمردانه با تجهیز عربستان، اسرائیل و داعش با بمب هایی شیمیایی علیه مردم به ویژه کودکان و زنان مظلوم سوریه، یمن و عراق دست به جنایات خونینی زده اند.

دل نگرانی ها و بی قراری های جانبازان در دفاع از حریم ولایت همچنان ادامه دارد

به گزارش رودآور، حال سال ها گذاشته و دخترکی کنار بستر پدرش نشسته است، صدای اخبار تلویزیون به گوش می رسد، دل نگرانی های رهبری از کم کاری در حوزه اقتصاد مقاومتی، درباره نفوذ و معیشت مردم  یکی یکی همه را می شنود و آهسته آهسته ذکر می گوید و از خدا می خواهد تا رقمی در بدن داشته باشد و به یاری رهبرش بشتابد.

کم کم پدر به خواب می رود، تاول های دستانش هنوز زخم آلود است و همچنان با وجود گذشت سال ها، آب تاول ها گویا تازه اند، زن با دستمال سفیدش آرام آرام زخم ها را پاک می کند و  زیر لب یا "من اسمه دوا و ذکره وشفاء" می خواند و اما اینجا دخترکی نشسته و سعی می کند؛ تا اشک های مادر را آهسته پاک کند، نکند قطره هایش بر روی صورت پدر بریزد و او را بیدار کند و پدر اشک های مادر را ببیند، دخترک مدام با خود می گوید کاش، این بار که پدر از خواب بیدار می شود، صدایش خس خس نداشت و نفس نفس نمی زد.

صدای خس خس پدر به گوش می آید، نفس هایش به شماره می افتد و با سرفه های شدید از خواب برمی خیزید، مگر چند دقیقه خوابیده ای پدر! کپسول اکسیژن را دخترک با عجله می آورد و ماسکش را بر دهان پدر می گذارد، نفس بکش، نفس! اکسیژن کپسول به انتها رسیده و نفس هایی که حال هر سه با هم به شماره می افتدند، مادر فریاد میزند، پس آمبولانس چه شد و دخترک می گوید نزدیک است،  این بار آمبولانس به موقع رسید و پدر باز به بیمارستان انتقال یافت و دخترک به آسمان چشم دوخته، از خدا می خواهد فردا کسپول اکسیژن پدر پر باشد!

چند ساعتی که می گذرد، پدر به هوش می آید و می پرسد و باز نگران رهبر است از ایشان می پرسد...

آری، استفاده از جنگ افزارهای شیمیایی در جنگ تحمیلی با حمایت های کاخ سفید از سوی رژیم عراق یكی از این پارامترهایی است كه هیچگاه در این وسعت، در هیچ نزاع منطقه ای به كار نرفت.

وسعت این اقدام غیرانسانی و مغایر با قوانین بین المللی به حدی بود كه حتی شهروندان عراقی نیز از آن در امان نماندند و همان طور که در بالا ذکر شد، اسفند ماه سال 66 نیز یادآور خاطره تلخ بمباران شیمیایی شهر حلبچه در منطقه كردستان عراق است كه طی آن صدها نفر از اهالی منطقه جان خود را از دست دادند.

و امروز خبرنگار رودآور در آستانه 25 اسفندماه و بهانه سلروز بمباران شیمیایی حلبچه، پای صحبت یکی از جانبازان شیمیایی تویسرکان نشسته است:

استاد؛ جانباز شیمیایی تویسرکانی از خود می گوید

«غلامحسین استاد» جانبازان شیمیایی تویسرکانی است که در عملیات های مختلفی در طول هشت سال دفاع مقدس حضور داشته، امروز که به سراغش رفتیم دو ماهی می شود که پایش را به علت عوارض شیمیایی جراحی کرده است،البته جراحی های مختلفی برای روی وی در حین و پس از دوران جنگ تحمیلی برای بیرون آوردن ترکش ها و یا همین شیمیایی شدنش صورت گرفته است.

آقای استاد از لحظه شیمیایی شدن خود در گفت و گو با خبرنگار رودآور، می گوید: آن روز در شلمچه بودیم، هواپیماهای جنگی عراقی چند مرتبه ای رفتند و آمدند، اما صداهای انفجار مثل بمباران های همیشگی نبود، لحظاتی که گذشت دود غلیظی به آسمان رفت.

وی می افزاید: همه فریاد می زدند، شیمیایی زدند، تا ما از ماسک ها استفاده کردیم دیر شد و شیمیایی کار خودش را کرد، مضاف بر اینکه تعداد ماسک ها زیاد هم نبود و ما هم با بمباران شدید شیمیایی روبرو بودیم، دوستان بسیاری در آن عملیات، شیمیایی و هم آنجا شهید شدند و من هم شیمیایی شدم.

این جانباز دوران دفاع مقدس ادامه می دهد: پس از آن ما را به بیمارستان زیرزمینی اهواز انتقال دادند، اوضاع عمومی من و چند رزمنده دیگر وخیم می شود که پس از آن ما را با هواپیما به یکی از بیمارستان های تهران انتقال می دهند.

وی می افزاید: در طول جنگ در عملیات های مختلفی حضور یافته ام و حتی پس از نخستین مرتبه ای که شیمیایی می شوم، دوباره به چنگ باز می گردم تا از اسلام، انقلاب، ناموس و خاک خود دفاع کنم.

این جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس در پاسخ به این سوال که اگر باز آن شریط تکرار شود، آیا به جنگ می روید؟ می گوید: با وجود این همه دردهای چندین و چند ساله ام باز اگر خدایی ناکرده جنگی رخ دهد در صف اول رزمندگان خواهم بود، چرا که رضای خدا و ائمه را در دفاع از اسلام می دانم.

آقای استاد دارای دو زن و هشت پسر و پنج دختر یعنی 13 فرزند است که همگی آنان به همت  تلاش خود به مدارج عالی رسیده اند.

نقش زنان در دوران دفاع مقدس کمتر از رزمندگان نبود

و اما ما نباید نقش زنان در کنار رزمندگان هشت سال جنگ را فراموش کنیم.

خانم ردیفی همسر آقای استاد از فراز و نشیب های زندگی در کنار همسر جانباز خود می گوید: آن زمان که آقا غلامحسین به جنگ می رفت، ما و بچه هایمان در روستا زندگی می کردیم و به سختی فرزندانمان را در نبود وی با چنگ و دندان بزرگ کردیم، وقتی که از جبهه هم می آمد یا ترکش خورده بود و در بیمارستان بود و یا پس از مدتی دوباره به جنگ می رفت.

وی ادامه می دهد: زندگی کردن در روستا با بچه های قد و نیم قد در روزهای غیبت پدر سخت بود و حتی برای گرم کردن آن ها در زمستان برای تهیه نفت بسیار مشقت می کشیدیم، اما خدا را شکر آن گونه که مردم می گویند فرزندان خوبی تحویل جامعه داده ایم.

خانم ترکاشوند دیگر همسر آقای استاد نیز در گفت و گو با رودآور، گفت: شاید همه تصور کنند که زندگی با یک جانباز شیمیایی سخت است، اما من که در کنار همسر خود هستم، قاطعانه می گویم این گونه نیست و به شوهر خود افتخار می کنم.

انتهای پیام/

 

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان