آخرین اخبار

16. ارديبهشت 1396 - 0:31   |   کد مطلب: 28278
صدای گریه های بی امان بانوی خانواده از درد نداری بالا می گیرد و حسن، همسرش او را آرام می کند و خود از زخم هایشان می گوید، از وامی که نمی تواند بگیرد و خانه ای که پر از تهی دستی است، حالا دیگر یکی باید بیاید و جلوی گریه های حسن را بگیرد که ناله کنان فریاد می زند: امان از انصاف مسئولان!

به گزارش خبرنگار رودآور؛ شنیدیم در روستای قصبستان خانواده ای زندگی می کند در فقر تمام، اینجا دیگر نمی توان از واژه محرومیت استفاده کرد، کارشان از محرومیت گذشته است، نه نانی برای شب دارند که بخورند و کمی با شکم های سیر سر بر بالین بگذارند، نه هزینه ای برای پرداخت قبوض آب، برق و گاز، تا چه رسد به امیدی برای فرداها.

پدر خانواده نامش حسن است، او و همسرش در حال حاضر نزدیک به 73 سال سن دارند و از سال ها پیش، یعنی از دوران کودکی دچار کم بینایی مادرزادی شدیدی هستند، حسن با همان بینایی ضعیف خود با نان کارگری زندگی خود و هشت فرزندش را می چرخاند و اما بانوی خانواده از همان دوران کودکی دنیا را تار تار می دیده تا آن که در سال 91 بسیار کم شده و همان روشنایی های محو اطراف را هم نمی بیند.

حالا این روزها که داغ دو فرزند زندگیشان را بیش از همیشه تیره و و تار کرده است، از غم ها ودردهایشان می گویند، آن جا که به دلیل بی احتیاطی یک راننده و جاده های پر و پیج و خم اطراف روستا چند سل پیش، یکی از فرزندانش را از دست می دهد و چند سال بعد هم فرزند پسری دیگرشان را که متأهل بوده و صاحب فرزند در تصادفی دیگر از دست می دهند و به یک سال هم نمی رسد که عروسشان در غم فراق همسر از دست داده خود، جان به جان آفرین تسلیم می کند و آن ها می مانندو نوه های پسریشان که این روزها توسط اقوام سرپرستی می شوند.

در اوج نداری و داغدار بودن از خون فرزندانشان می گذرند و دیه ای هم از متخلفان دریافت نمی کنند.

مادر خانواده که از دوران کودکی و به طور مادرزادی دچار معلویت و کم بینایی شدید است چهار، پنج سال پیش بر اثر کارهای زیاد و فشارهای بسیار آن دید به قول خودش نیمه تار را هم از دست می دهد و حسن، همسرش از آن جا که تحت پوشش کمیته امداد هستند با هزار مشکل و ضامن پیدا کردن حدود سه میلیون تومان وام دریافت می کند به امید آن که آن کورسوی امید چشم همسرش بازگردد، هزینه ها صرف عمل جراحی چشم مادر خانواده می شود و اما  حتی با عمل جراحی بینایی اش باز نمی گردد و آن ها می مانند و قرضی که بر اثر وام گرفتن بر روی دستشان مانده است.

حسن با شغل کارگری و کار کردن در زمین های کشاورزی اهالی دیگر تنها می تواند لقمه نانی برای خودشان تهیه کند و توان بازپرداخت وام را ندارد، از این رو کمیته امداد عابربانک مستمری آنان را گرفته و هر ماه به جای آن که آن مبلغ مستمری را به دست این خانواده برساند به عنوان بازپرداخت وام برداشت می کند.

 و این خانواده 45 هزار تومان یارانه را هم نمی دانند که به کدام زخم و دردشان بزنند، به خانه ای که فقط از یک اتاق کوچک و آشپزخانه دو متری تشکیل شده و آن هم با کمک اهالی شکل و شمایلی به زیبایی داخلی اش داده اند یا آن که به سر حمامی بزنند که آب گرم کنی ندارد و آنان برای استحمام با قابلمه آب گرم می کنند.

مادر خانواده می گوید: ما آن قدر توان نداشتیم که وام اندکی بگیرم که فرزندانمان را با روسفیدی روانه خانه بخت کنیم و با هزار مشکل و حرف و حدیث آنان را حمایت کردیم، چطور می شود، برخی ها وام های آن چنانی و میلیاردی و بی بهره می گیرند و ما نمی توانیم حتی دو یا سه میلیون تومان وام دریافت کنیم که سر و سامانی به زندگیمان بدهیم.

صدای گریه های بی امان بانوی خانواده بالا می گیرد و حسن اورا آرام می کند، ازیخچالی می گویند که پر از خالی است و جلوی مهمانان آبرویشان می رود و قبوض آب، برق و گاز که روی هم دیگر تل انبار شده است.

از کمردرد و پاهایی که درد می کند و توان دکتر رفتن و خریدن دارو نداشتن هم حرف ها به میان می آید، حالا دیگر یکی باید بیاید و جلوی گریه های حسن را بگیرد، که نمی داند غصه چه را بخورد، می گوید: دلم برای خودم نمی سوزد، گریه ام برای خودم نیست، حداقل یکی از چشمان من توان دیدن دارد، برای همسرم غصه دارم، سرویس بهداشتی ما در گوشه ای از حیاط است، نه شیر آب ی دارد و نه سقفی درست و حسابی، مسافتش تا این خانه تک اتاقی هم برای رفت و آمد همسرم طولانی است، پله ها نامناسب هستند و او که توان دیدن ندارد بارها شده زمین خورده و ناله کنان و کشان کشان خود را به اتاق رسانده، اگر در خانه باشم همراهی اش می کنم و اگر نباشم و درب حیاط منزل باز باشد از اهالی به فریادش می رسد و امان از زمستانی که سال گذشته پشت سر گذاشتیم و کسی به دادمان نرسید.

حسن ادامه می دهد: نمی دانم این همه هزینه گاز برای چه به ما تعلق گرفته است، ما فقط یک بخاری داریم، بدون هیچ آب گرم کنی، وقتی توان خرید نان شب را نداریم باید سرمان را به زمین بگذاریم و بمیرم.

و من در این جا می گوید فقط می توانم بگویم: خدا بزرگ است توکلتان را به خدا کنید ان شاءالله همه چیز حل می شود و او پاسخ می دهد: خدا بزرگ است اما انصاف مسئولان چه می شود، انصاف مسئولان کم است، من به کنار، فردا روزی باید پاسخ گریه های همسرم را بدهند.

به گزارش رودآور، خدا بزرگ است و امید آن که مسئولان متولی به جای سیاسی بازی های انتخاباتی کمی هم به فکر مردم محروم جامعه باشند و برنامه ای مدون برای محرومیت زدایی ارائه دهند.

زنگنه

انتهای پیام/

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان