به گزارش رودآور به نقل از بلاغ، برای رفتن به نیویورک استرس داشتیم، به مادر بچهها گفتیم بهترین لباسمان را اتو کند و ساکمان را ببندد، به واعظی هم گفتیم بچهها را یک دست و جور انتخاب کن، طفلک اسحاق خیلی دلش میخواست که با ما بیاید اما به او گفتیم اسحاق، اسحاق گفت: بله، گفتیم تو همیشه برای ما پوشش خوبی بودی، اما الان ایران بیشتر به تو نیاز دارد.
اسحاق با چشمانی اشکآلود و بغضی جانسوز در گلو به ما گفت: من خیلی وقت است سفر خارجی نرفتهام.
دلمان برایش سوخت، دوباره به او گفتیم اسحاق!، او هم دوباره به ما گفت: بله! گفتیم اسحاق تو باید در ایران بمانی و پرچم مبارزه با فساد را تا ما برمیگردیم نگه داری تا نیوفتد، مگر ما چند تا رفیق فاب مثل تو داریم که به او اعتماد بکنیم!؟
اسحاق خیلی خوشحال شد فقط به ما خیلی سفارش کرد که برایش سوغاتی بیاوریم.
به نیویورک که رسیدیم، هوا خوب بود، رفتیم سازمان ملل، همچین هم مللِ ملل نبود، خیلی خلوت بود، صندلیها اکثراً خالی بودند.
ترامپ هم یک کمی حرفهای صد من یک غاز زد و به خیالش ما را تحقیر کرد، ممدجواد عصبانی شد و خواست بگوید: هیچ وقت یک ایرانی را تحقیر نکن، دستش را گرفتیم و گفتیم: معتدل باش! نگذار کسی خودکاری مدادی تراشی خلاصه لوازمالتحریری پرت کند.
گذشت و یک روز انقدر دلمان از دست قالیباف پر بود که یک کم با ایرانیهای مقیم آمریکا درد و دل کردیم و سبک شدیم.
چند تا از این ایرانیهای نیویورکی گفتند زمان حراج فصل است و میتوانیم تیشرت مارک با قیمت ارزان بخریم، یاد اسحاق افتادیم، با بچهها رفتیم یک دوری زدیم دیدیم قیمتها با ایران خیلی فرق میکند، تازه اینها هم مارک راست راستکی است.
قیمت مناسب، کیفیت عالی، گفتیم چرا ما نباید این اجناس را وارد ایران کنیم، چهار تا جوان دل دارند، دوست دارند از اینها بخرند.
با بقیۀ هیات همراه مشورت کردیم، گفتیم سازمان ملل که خلوتِ خلوت بود، برجام هم که خیری به ما نرساند، بیاییم یک کار مفید بکنیم تا روی این ترامپ هم کم بشود.
بچهها با چند تا از این وزیران صحبت کردند که لباسها را در فصلهای حراجی بخرند، بیاورند با سود کم در ایران بفروشند، هم یک عده از دیدن اجناس مارک خوشحال میشوند و هم چند تا از بچههای بیکار وزیران سر کار میروند و ما کمتر دردسر داریم.
همهاش نگران بودیم این دو تا تیشرتی که برای اسحاق خریدیم تنگ و گشاد نباشد، ممد جواد به ما گفت: اگر گشاد باشد فوقش اسحاق خودش را چاق میکند، اگر تنگ هم باشد که با این حجم از مبارزه با فساد و فرماندهی اقتصاد مقاومتی، خودش لاغر میشود، تیشرتها برایش اندازه میشود.
از ممدجواد پرسیدیم: خدا وکیلی راستش را بگو، منطق و استدلالت در طول مذاکرات و امضای برجام هم همین قدر در پیتی بود مثل سوغاتی خریدنت؟
هیچ لام تا کام جوابمان را نداد، گفتیم: همین است که برجام بیخ ریشمان مانده است، یا باید چاق شویم یا لاغر، آخر این سوغات بود تو برایمان از مذاکرات آوردی؟
به ممد جواد گفتیم: خدا خدا کن که تیشرتها سایز اسحاق باشد، مثل برجام تو یا تنگ یا گله گشاد نباشد! اسحاق سر سوغاتی خیلی حساس است.
انتهای پیام/
دیدگاه شما