آخرین اخبار

11. تير 1398 - 9:01   |   کد مطلب: 24303
لبخندهای جبهه ها از خاطرات تویسرکانی ها:
تک مشتی به کارتن های کتانی!
به اولین کسی که توی لشکر برخورد کردیم حاج میرزا سلگی فرمانده گردان ۵۲ بود که آمار دادیم این کارتن کتانی ها را از مایه دارهای تهران تک زدیم! حاج میرزا هم کنجکاو شد گفت باز کنید بینم چه آبرو ریزی درآوردید!

به گزارش خبرنگار رودآور، جنگ با آن همه سختی و بی رحمی اش، برای رزمندگان ما سراسر معنویت بود.رزمندگانی که گاه و بی گاه برای روحیه دادن به همسنگران خود از هر روشی استفاده می کردند و به اصطلاح شوخی های مجاز انجام می دادند.

یکی از رزمندگان تویسرکانی درباره لبخندهای جبهه ها می گوید: اواخر شهریور سال ۶۴ سر از مقر لشکر تهران سر درآوردیم، نماز ظهر کفش یکی از همراهان گم شد، خلاصه سری به تدارکات لشکر زدیم شاید بتوانیم یک کفش جایگزین پیدا کنیم.

مسئول تدارکات سرش شلوغ بود و مکانی را به ما نشان داد که پر از کفش های کتانی بود و گفت: کفشی را که نمره پای خودت است را  پیدا کن ...

خلاصه رفیق ما علاوه بر اینکه کفش کتانی درست و حسابی پیدا کرد از فرصت هم استفاده برد و من و همراه دیگرمان را هم درگیر یک تک مشتی به کارتن های کتانی کرد.

و اما حدود هفت تا هشت کارتن بزرگ بلند کردیم انداختیم پشت تویتایمان و الفرار به سمت مقر لشکر خودمان!

به اولین کسی که توی لشکر برخورد کردیم حاج میرزا سلگی فرمانده گردان ۵۲ بود که آمار دادیم این کارتن کتانی ها را از مایه دارهای تهران تک زدیم! حاج میرزا هم کنجکاو شد، گفت: باز کنید بینم چه آبرو ریزی درآوردید!

چشمتان روز بد نبیند، درب اولین کارتن را که باز کردیم مجبور شدیم تمام کارتن ها را هم باز کنیم و ....

دزد به کاهدون زده! محتوای کارتن ها دستمال کاغذی نرمه بود.

حاجی میرزا به لهجه گفت:  "در خونتو بیا خره ، دستمال کاغذی سی چنمونه ، ای سوسول بازیا مال تیرونیان"

خلاصه از این دستمال کاغذی خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

و اما یکی دیگر از رزمندگان تویسرکانی درباره آن دوران می گوید: شهریور 59 بود قبل از شروع جنگ به پاسگاه تیله مرز ایران و عراق محور قصر شیرین رفتیم قبل از ما شهید دلاوری، ابراهیم اسماعیل بیگی و شهید حبیب مظاهری و تعدادی از بچه های همدان آنجا بودند، آثاری از دو پاسگاه باقی نمانده بود، دوستان یک کانال شبیه کانال قنات درست کرده بودند کار شب و روز، کلنگ زدن بود، دوستان در آنجا مستقر بودند.

 ما هم که با شرایط آشنا نبودیم عصر در محوطه در حال سرک کشیدن بودیم، گفته بودند خطر دارد بیرون می روید مواظب باشید نمی دانم برادر جهانی بود یا سید نقبایی یک تکه حلب جلو صورت گرفته بود که اسماعیل غفاری دادی کشید و با آن لهجه همدانی گفت پدر بیامرز بیا داخل توپ و تانک در مقابل این گلو له ها آسیب پذیرند تو با حلب می خواهی از خودت مواظبت کنی!

فاطمه زنگنه

انتهای پیام/

ایمیل: roodavar1@gmail.com سامانه پیامکی رودآور ۳۰۰۰۸۸۳۳۰۰۰۰۶۱

دیدگاه شما

صندوق خیریه
همدان پرس
آب و هوای تویسرکان